سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی

نمیشود که در خیال با کسی بود
و
در واقعیت زندگی کرد!
از وقتی نقشت در خیالم پیوند خورد
دیگر زندگی نکردم، دیگر زندگی امکان نداشت
مگر نه اینکه خوشبختی در گروه احوال من بود
پس چه خوشبختی ای بهتر از خیال با تو بودن
من باید با تو بیرون میرفتم و برایت صبحانه آماده میکردم
و لباسهایت را مرتب میکردم و برف های دلت را تار و مار
من وظیفه داشتم وجودت را گرم کنم و آرامش برسانم
میدانی که چقدر این اسم به من و تو می آمد
حتی خورشید هم بخاطر تو نوشته شد...
وبعد از آن من حالم خوب است
خیلی خوب
آنقدر خوب که دیگر هیچوقت از خیالت بیرون نمی آیم تا مبادا کارهای زندگیم عقب بماند
خورشیـــــــد



[ یادداشت ثابت - یکشنبه 93/10/8 ] [ 11:9 صبح ] [ خورشید جاوید ] [ نظر ]
قالب

قالب وبلاگ

قلب قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ

اهنگ